گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
سلطان شیخ ابراهیم‌







چون از تجهیز و تكفین والد مغفرت قرین باز پرداخت به مرافقت كربت «1» مصیبت با انتقال ملال متوجه اردبیل گشت و پس از وصول بدان خطه، به دستور آبای كرام بر سجاده ارشاد و هدایت امم سیدانام علیه السلام متمكن گشته بسیاری از متعطشان بوادی «2» انكار را به زلال معارف سیراب گردانید و گمراهان فیافی «3» غوایت را «4» به جاده هدایت رسانیده «5» و نزدیك به وقت رفتن از این جهان پرفتن «6» پسر نیكو سیر خود را كه موسوم به‌

سلطان جنید

بود به ولایت عهد تعیین فرمود. علیه «7» رحمة من اللّه الودود «8».
سلطان جنید سلطانی بود در ملك معرفت كه جنود نامعدود و قلوب ارباب عرفان در پای رایت فتح «9» آیتش جمع گردید و اعلام اسلام از اعلای لوای هدایتش بر اوج سپهر معلی رسیده «10»، بشره منیرش مظهر انوار سبحانی «11» و دل فیض پذیرش مصفا از رجس «12» هواجس نفسانی، گوش هوشش مخزن جواهر «13» آیات تنزیه و زبان حقایق بیانش مبین حكم احكام كتاب «لا رَیْبَ فِیهِ»*. بنابر صفات مذكور بسیاری از مقتبسان «14» انوار معرفت آلهی و مستفیضان مجالس «15» فیض نامتناهی در عتبه علیه‌اش كه مقرب «16» حضرت ایزدیه بود مجتمع «17» گشتند و روز به روز جمعیت مریدان در تزاید بود تا به حدی رسید كه میرزا جهانشاه بن قرایوسف تركمان كه در آن اوان فرمان فرمای عراقین و آذربایجان بود، از كثرت تبع آن مقتدای اهل ورع توهم نموده فرمان داد كه سلطان جنید از اردبیل كه داخل ممالك محروسه جهانشاهی بود سفر نموده و به هر جانب كه خواهد توجه نماید و عم آن حضرت را «18» شیخ جعفر كه با وی در مقام نزاع بود، او را در آستانه مقدسه صفیه صفویه «19» دخل تمام داد. سلطان جنید بالضروره امتثال امر او كرده با جمعی كثیر از سالكان ارادت از وطن «20» خویش به طرف حلب رفت و «21» بعد از مدتی به طرف دیار بكر در حركت آمد و چون موضع حصن كیف «22» از تنویر حضور موفور السرورش مشرف گشت، ابو النصر حسن پادشاه كه در آن زمان والی دیار بكر بود و با میرزا «23» جهانشاه منازع، چون از اخراج آن مرجع اهل احتیاج خبر یافت به غایت مسرور گردیده [23] قدوم شریفش را منشأ تزاید دولت
______________________________
(1)- ن: كرب
(2)- ن: وادی
(3)- م: قیافی
(4)- ن: را بر سجاه
(5)- ب، م، ن: رسانید و
(6)- ن: «پرفتن» ندارد
(7)- م: علیه الرحمة. ن: الرحمة اللّه
(8)- ن: ذكر ولایت عهدی سلطان جنید
(9)- ب، م، ن: صبح
(10)- ب: رسید
(11)- ب: سبحان
(12)- ن: حس فواحش
(13)- ن: مخزن جواهرات تبربه
(14)- ب، م: مقبسان
(15)- ن: مجالس نامتناهی
(16)- ن: مضرب
(17)- ب: مجمع
(18)- ن: آن حضرت كه شیخ جعفر كه
(19)- ن: صوفیه
(20)- م: «وطن» ندارد
(21)- ن: و بار دیگر
(22)- ن: حسن كیف
(23)- ب: آمیرزا
ص: 35
خویش و تناقص مكنت «1» اعدا «2» دانست و نسبت بدان «3» حضرت در غایت اخلاص و ارادت پیش آمده «4» مهما امكن مراسم رعایت و مراقبت به تقدیم رسانید و خواهر خود را كه در حجله عفت بسر برده بود، و زهره برج عصمت و صلاح می‌نمود و خدیجه بیگم «5» نام داشت در حباله نكاح آن باعث فلاح در آورد و آن حضرت چون مدتی به مؤانست آن مظهر عصمت در حصن كیف «6» اوقات گذرانید، به تحریك «حب الوطن من الایمان»، به جانب اردبیل در حركت آمده به زلال حضور موفور السرور نایره اندوه «7» انتظار منتظران مقدم میمنت شیم خویش را فرو نشانیدند «8» و زبان حال آن جماعت به مضمون حمد خداوند «أَذْهَبَ عَنَّا «9» الْحَزَنَ «10»» گویا گشت.
میرزا جهانشاه چون از مراجعت آن منشأ كرامت آگاه شد، كینه دیرینه در سینه‌اش زیاد گردیده گاه قصد می‌نمود كه دوحه «11» زندگانی آن مقرب درگاه سبحانی را به تند باد بیداد منقطع سازد و گاهی «12» خاطر شرارت مآثرش «13» به اخراج قرار داده می‌خواست كه آن حضرت را به دیار غربت «14» فرستاده عم آن حضرت را كه حقیقتا مصحف غم «15» بود او را در مهمات آستانه قوی گردانیده با او وصلت نموده بود آن حضرت را بالكلیه بی‌دخل ساخت. در اثنای این، بعضی از منهیان كه نسبت بدان حضرت رابطه اخلاص و ارادت داشتند حقیقت حال به زبان «16» حقایق مآل عرض كردند، عرق حمیت آن حضرت در حركت آمده خیال استقلال «17» و داعیه جهانگیری در ضمیر مهرتنویرش جای گرفته این اندیشه را با «18» اجله اصحاب و اعاظم احباب در میان آورده از باب استشاره، مجموع این رای را استصواب نمودند «19» و با وی در دفع جهانشاهی و منع معاندان «20» خاندان «21» خلافت پناهی اتفاق فرمودند «22» و آن با شلیغ «23» اكابر چون خاطر فیض مآثر از موافقت «24» حاضران جمع ساخت از پی تابعیت «25» غایبان قاصدان «26» سخندان به اطراف بلاد «27» ارسال داشته به احضار ارباب ارادت فرمان داد. رسولان بر طبق «28» مرام سرانجام مهام نموده به اندك وقتی ده هزار كس مسلح از مریدان و محبان سلسله صفویه در سده آن قدوه دودمان مرتضویه جمع آمدند و
______________________________
(1)- ب، م، ن؛ نكبت
(2)- م: «اعدا» ندارد
(3)- ب، م، ن: به آن
(4)- ن: آمده مراسم رعایت
(5)- ن: بود و خدیجه بیگم
(6)- ن: حسن كیف
(7)- م: اندوه و
(8)- ن: نشاند
(9)- ن: من
(10)- سوره 3 آیه 34
(11)- ب، ن: وجه
(12)- ن: «گاهی» ندارد
(13)- ب، ن: تأثیرش
(14)- ن: غریب
(15)- ن: عم
(16)- م: بران
(17)- ن: استقلال و جهانگیری
(18)- ب، م، ن: به اجله
(19)- م: نموده
(20)- ن: «معاندان» ندارد
(21)- م: «خاندان» ندارد
(22)- ن: فرمودند اكابر
(23)- ن: «باشلیغ» ندارد
(24)- م: به موافقت
(25)- ن: تألیف
(26)- سخن‌دان قاصدان
(27)- ن: بلاد فرستاده
(28)- ن: بر طبق مراسم
ص: 36
سلطان جنید به استظهار آن سپاه رزم‌خواه از دیار بكر به عزم غزو كفار به طرف طرابزون و چركس رفتند و با كفار آنجا غزا كردند و از آنجا مراجعت نموده به طرف شروان روان شد. امیر خلیل اللّه بن شیخ ابراهیم كه در آن زمان شروانشاه بود چون از توجه آن حضرت واقف گشت، در مقام «1» منع آمده با لشكر جلادت اثر عنان «2» به میدان محاربه تافت «3» و آن دو گروه پرشكوه بهم رسیده تیغ آبدار از پی كارزار انداختند و مضمار حرب از خون سر سرداران «4» به آب روی گل ساختند. از این جانب فئه صوفیه «5» مانند «6» شتران «7» مست كف‌انداز وصیحه زنان در مقاتله در آمده فارس روح اعدا را از مركب «8» بدن پیاده می‌گردانیدند و از آن طرف دلیران شروان به سان شیر ژیان اظفار «9» مهلكه در اجسام مبارزان فرو برده ایشان را از مسند زندگانی بر خاك هلاك می‌نشاندند. و چون استاد ازل [24] خلعت جهانبانی و كشور ستانی را بر قامت با استقامت اعلیحضرت خاقان جمجاه سكندرشان «10» صاحبقران ابو المظفر سلطان شاه اسمعیل بهادرخان دوخته و در صندوق «الامور مرهونه با وقاتها» نهاده بود و آن خلعت گرانمایه بر قد هیچیك از منتسبان خاندان صفویه چست «11» نمی‌نمود، در اثنای داروگیر، سلطان جنید دستگیر شده به حكم شروانشاه شربت شهادت چشید «12»* علیه و علی سایر الشهداء رحمة من اللّه المجید. و این واقعه «13» در سنین متجاوز از ستین و ثمانمائة روی نموده جسد اقدس آن حضرت را در موضع قودیال* مدفون ساختند و این اول لشكركشی است كه در راه دین در این خاندان اقبال مكین واقع شده «14».

ابو الولایه سلطان حیدر

به جای پدر والاگهر «15» بر قالیچه ارشاد نشسته درگاه سعادت آستانش مجمع صافی ضمیران پاك اعتقاد گردیده «16» آن حضرت ارشد اولاد سلطان جنید بود و خواهر- زاده حسن پادشاه «17» و از این دو جهت انوار سلطنت و هدایت از ناصیه همایونش ظهور داشت و سلطان حیدر همگی همت بر غزو «18» و جهاد مصروف داشته به وقت تهیه اسباب توفیق مفتح «19» ابواب به معاضدت «20» طالبان رضای آلهی و معاونت «21» مستدعیان رواج ملت حضرت رسالت پناهی به اطراف مساكن و اماكن كفار نهضت نموده اعلام مقاتله «22» و مجادله می‌افراخت و
______________________________
(1)- ن: مقام غدر آمده. ب: مقام مدافعه آمده. م: مقام مدافعه آمد
(2)- ن: اغیان
(3)- ن: تاخت
(4)- ب: سوران
(5)- ن: صفویه
(6)- ن: چون
(7)- م: شیران
(8)- ب: مرگ
(9)- ن: اطفاء
(10)- ن: نشان
(11)- ن: حسب
(12)- ن: چشید و این واقعه
(13)- ن: در ستین و ثمانا روی نمود
(14)- ن: ذكر جلوس سلطان حیدر
(15)- م: والاگتر
(16)- ب، م، ن: گردید. حاشیه متن «شهادت شیخ جنید در هشتصد و شصت بوده دو هزار مرید داشته»
(17)- مز، ب: حسن شاه
(18)- مز: غز و جهاد. ب: غزا و جهاد
(19)- ب، م، ن: مفتح- الابواب
(20)- ب: به مقاصدت. ن: به مقاصد
(21)- ب، م، ن: به معاونت
(22)- ب، م: مقابله
ص: 37
به عنایت روحانیت مصطفوی و امداد توجهات مرتضوی نصرت یافته، «1» به تیغ بی‌دریغ، روی زمین را از لوث وجود آن ناپاكان «2» پاك می‌ساخت و چون پادشاه مرحوم حسن بیگ بر میرزا جهانشاه تركمان و میرزا سلطان ابو سعید بن میرزا سلطان محمد بن میرزا میرانشاه بن امیر تیمور گوركان استیلا یافته تمامی بلاد عراقین و آذربایجان و فارس و كرمان به او تعلق گرفت، وفور اخلاص و كثرت اعتقادی «3» كه آن حضرت و حرم محترمش سلجوقشاه بیگم نسبت به منتسبان سلسله صفویه داشتند باعث آن شد كه پرورده سرا پرده عفت و كامكاری و مستوره «4» تتق عصمت و نامداری مهد علیا و مخدره معلی «5»* حلیمه بیگی آغا را كه دری بود از قطرات سحاب صلبش به وجود آمده، با سلطان حیدر در سلك «6» ازدواج كشید و در اعزاز و اكرام ایشان دقیقه‌ای فرو گذاشت نكرد و آن حضرت را از آن بلقیس حمیده «7» سیر سه پسر نیك اختر تولد نمود. اول سلطان علی پادشاه، دویم ابراهیم میرزا، سیم پادشاه صاحبقران گیتی‌ستان سكندرشان سلطان شاه اسمعیل بهادرخان كه باعث بر تسوید این اوراق تبیین احوال خجسته مآل او و فرزند سعادتمند او كه به القاب و تعریفات ظاهری میل ننموده «8» خود را بدین صفات ستوده‌اند «9»:
«خاك آستانه حضرت خیر البشر صلی اللّه علیه و آله، رواج دهنده مذهب حق ائمه اثنی عشر «10» علیهم صلوات اللّه الملك الاكبر، غلام به اخلاص امیر المؤمنین علی بن ابی طالب «11» سلام اللّه علیه*، ابو المظفر سلطان شاه طهماسب» «12» طاب ثراه و اولاد امجاد او است كه عالم از سایه معدلت آن دودمان در كنف امن و امان است.

ذكر محاربه سلطان حیدر با اهل شر و شهادت آن ستوده سیر

سابقا مذكور شد كه سلطان جنید «13» جلادت [25] آیین به انقیاد امر «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِینَ»، اجر غزا را ضمیمه اجور «14» سایر عبادت گردانید. غرض آنكه از تمشی «15» این امر جلیل القدر، در اواخر زندگانی با كثیری «16» از سالكان طریق مسلمانی، به جانب دربند «17» شروان در حركت آمده با كفاری كه در آن طرف در بند ساكن‌اند در جنگ بگشاید. چون از مقر خویش چند منزل به سوی مقصد قطع فرمود، شروانشاه بن فرخ یسار بن «18» خلیل اللّه كه در آن اوان
______________________________
(1)- ن: یافت
(2)- ب، م، ن: ناپاك
(3)- ب، م، ن: اعتقاد
(4)- ن: مستعد
(5)- ب، ن: حلیمه علمشاه بصحت بیگی
(6)- م: «در سلك» ندارد
(7)- ب، ن: حمید
(8)- ن: ننموده
(9)- ن: ستوده از خاك
(10)- ن: اثنی عشر غلام به اخلاص
(11)- ن: ابی طالب ابو المظفر
(12)- ن: رفتن سلطان حیدر به عزم رزم شیروانشاه
(13)- م: حیدر
(14)- ن: اجر
(15)- ن: تمشیتی
(16)- ن: كثری
(17)- ب، م: دربند و
(18)- م: شاه
ص: 38
فرمان فرمای شروان بود از عزیمت آن حضرت آگاه شد به توهم آنكه در وقت عبور سپاه منصور بر آن ملك ضرری بر رعایا «1» وزیر دستان و مردمش رسد، مسرعی «2» نزد یعقوب پادشاه كه در آن زمان پادشاه عراقین و آذربایجان و فارس و كرمان بود فرستاده اعلام داد كه سلطان حیدر اعلام كشورگیری برافراخته با لشكر ظفر اثر قزلباش متوجه شروان شد، یقین كه هرگاه او را فتح آن بلده «3» روزی گردد، خیال فتح ممالك دیگر خواهد نمود و یمكن كه از اثر خیالات «4» وی اختلال «5» به اساس شوكت درگاه نواب «6» فلك التباس راه یابد. مناسب آنكه «7» آن حضرت جمعی از دلیران آستان سلطنت آشیان را به مدد و كومك نزد این دولتخواه ارسال نماید، بنده به امداد و «8» معاضدت آن جماعت در برابر مردم قزلباش درآمده به استعمال «9» آلات حرب میان ایشان و مقصود حایل «10» گرداند. یعقوب میرزا پس از استماع و اذعان این مقدمات، سلیمان بیگ بیجن «11» را كه از سرداران سپاهش بو با چهار هزار رزمخواه به امداد شروانشاه ارسال داشت، استمالت «12» نامه‌ای جهت مشار الیه مشتمل بر رخصت محاربه با «13» حیدر قلمی فرمود «14». قبل از آنكه سلیمان بیگ به شروانشاه ملحق شود، سلطان حیدر از راهی كه در جانب شمال شروان است به آن ملك درآمده به طرف مسكن كفار در رفتار اسراع نمود. در آن اثنا، از مردم آن حدود هر كس تحفه اخلاص خود را بر سر «15» راه آن دین پناه آورده آن بضاعت را به موقف عرض رسانیدند «16» و مشمول نظر عنایت آن حضرت «17» شده كیل امانیش از حبوبات انعامات مملومی كردند و چون دمورقاپی معسكر آن حضرت شد، متوطنان آنجا بنیاد دیانت خود را سست «18» ساخته بنابر متانت «19» حصار و اسباب بسیار دروازه‌های آن قلعه «20» آهنین را به سان ابواب سعادت دو جهانی بر روی خود بستند و بر شرفات «21» بروج مقاتله تمكن نموده به انداختن تیر و سنگ آبگینه ناموس و ننگ را بشكستند.
سلطان حیدر بعد از مشاهده «22» این صور فتح قلعه را پیش نهاد همت ساخته، غازیان دلاور و دلاوران جلادت گستر را به محاربه و محاصره امر كرده، ایشان امتثال امر عالیش نموده
______________________________
(1)- ن: به رعایا
(2)- ن: مصرعی
(3)- ب: ولایت
(4)- ن: حملات
(5)- م: «اختلال» ندارد
(6)- ب: نواب التباس. م: نواب خورشید التباس. ن: نواب انساس
(7)- ن: آن است كه
(8)- مز، ب، ن: «و» ندارد
(9)- ن: اشتغال
(10)- ن: حمایل
(11)- ب، م، ن: بیجن اغلی
(12)- ب، م، ن: التماس نامه
(13)- ن: به سلطان
(14)- م: فرموده
(15)- ن: به سر راه
(16)- م: می‌رسانیدند
(17)- ب، م، ن: حضرت شده متوطنان آنجا
(18)- ن: راست
(19)- ن: مناسب
(20)- ن: آهنین قلعه
(21)- ن: به شرفات
(22)- ن: مشاوره
ص: 39
نقبچیان «1» به كار خویش پرداختند و به قوت پنجه فولاد صفت كه خاصیت سنگ آهن ربا داشت، یك برج از بروج دمورقاپی «2» را منهدم ساختند. مقارن این حال یكی از سالكان طریق ارادت از عقب آمده به عرض رسانید كه سلیمان «3» بیجن اوغلی به فرموده یعقوب سلطان «4»، با بسیاری از لشكر آذربایجان به شروانشاه پیوسته «5» به نیت كارزار، آن دو سردار متوجه این «6» دیارند.
سلطان حیدر چون این خبر استماع «7» فرمود، از ظاهر قلعه كوچ كرده به استقبال مخالفان در حركت آمده در نواحی [26] تبرسران به شروانشاه و سلیمان تركمان رسیده «8» مانند ایشان به ترتیب صفوف مشغولی نمود «9» و پس از تقدیم مقدمات حرب و جدال آن فارس میدان جلال سمند دلدل رفتار در مضمار پیكار به جولان در آورد «10» و رو سوی آسمان كرد در حین طلب «11» صبر نزد ضرب دشمن و استدعای ثبات قدم هنگام حمله مبارزان مرد افكن به ادای فحوای كریمه «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا» «12» اقدام نمود «13» و رغبت صوفیان كثیر الاخلاص را در مصاف به مواعید اجور و دخول دار السرور ازدیاد داده به شروع در جنگ امر فرمود و ایشان به فرموده آن حضرت عمل نموده رایت مریخ شعاع «14» برافراشته و مجاهدان «15» روشن ضمیر شمشیر را در زاویه بدن «16» دشمن به كاوش «17» مشغول داشتند. «18» و از آن جانب نیز اهل خلاف تیغ كین از غلاف بیرون آورده ستوران در میدان نبرد برانگیختند «19» و رشته زندگانی جمعی از سلسله مقبولان «20» درگاه سبحانی را از هم گسیختند و در آن روز هلاك «21» اندوز، آن مقتبس انوار شجاعت حیدر صفدر، با نفس گرامی مباشر امر قتال گشته با زمره‌ای از مجاهدین «22» بر صف اعدا حمله نمود و از جدار اجسام آن قوم ناتمام ابواب از پی خروج ارواح محبوسه ایشان فتح نمود «23» و بین الفریقین چون مصاف «24» «فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ» «25» به طول انجامید و نزدیك بدان «26» رسید كه حزب شیطان منهزم شوند. «27» در آن حال سلیمان تركمان خود با آن «28» سلطان حیدر توان در مقام محاربه درآمده به ضرب نیزه پرستیزه و قوت دست ایزد پرستش از پشت زین بر روی زمین افتاد، و آن حضرت چون بر جنود «29» سعادت «30» ورود «وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ» از زمره سرداران بود،
______________________________
(1)- ب: نقبچیان به حال و كار خویش
(2)- ن: هورفانی
(3)- ن: سلیمان بیگ
(4)- ب: «سلطان» ندارد. ن: خان
(5)- ن: پیوست
(6)- ن: این دیار شدند
(7)- ن: شنید
(8)- ن: رسیدند
(9)- ن: نموده
(10)- ن: در آمده و
(11)- ن: طلب ضمیر بر حرب دشمن
(12)- سوره 2 آیه 250. ن: «اقدامنا» ندارد
(13)- ن: نموده
(14)- ب، م، ن: سعادت
(15)- م: محامدان
(16)- ن: به دشمن
(17)- ن: نگارش. ب: بكارش
(18)- ن: داشته
(19)- ن: برانگیخته و ریشه
(20)- مز، ب، م، ن: مقتولان
(21)- ن: هلاك انداخته در آن مقتبس
(22)- ن: مجاهدان
(23)- ن: نموده
(24)- ن: فریق بطول انجامید
(25)- سوره 42 آیه 7
(26)- ن: بر آن
(27)- ن: شود
(28)- ب، م، ن: به آن
(29)- ن: بر خود
(30)- ن: سعادت و الغیظ و العافین
ص: 40
در آن وقت «1» به دست عفو، آن «2» پا افتاده را از خاك برداشته به جان امان داد كه «3» مقدر چنان است كه چند «4» روزی دیگر او در معركه پرآشوب دنیا مركب نفس را در میدان طلب مقاصد براند. «5» بنابر آن در پناه سپر عفو مصون مانده «6» و مقرر آنكه درین مصاف فارس روح من از ستور «7» بدن جدا گشته تردد مضمار جهان ناپایدار را ترك نماید «8». آنگاه كرت دیگر بر صف دشمنان حمله كرده بسیاری از آن «9» قوم بی‌باك را بر خاك هلاك انداخت و نزدیك به آن رسید كه از برق جهان تیغ افشان «10» آن نیر «11» امن و امان خرمن جمعیت شروانشاه و سلیمان تركمان احتراق یابد، ناگاه تیری از شست «12» تقدیر بیرون آمده به آب پیكان جان ستان نایره شجاعتش «13» را فرو نشاند و آن حضرت به منزهات «14» خلدبرین و غرفات «15» «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ «16»»* در شعبان سنه ثلاث و تسعین و ثمانمائة روی نمود. آن حضرت در صفوف شهدا راه یافته «17» [از این] مصیبت «18» زمانه در «19» واقعه‌اش اشك خونین از دیده فشاند. صوفیان صافی طویت و غازیان پاك نیت را از وقوع این قضیه پر غصه پای ثبات از جای رفته وادی فرار اختیار نمودند.
شروانشاه و سلیمان بیجن از پی ایصال این خبر قاصدی به تبریز نزد «20» یعقوب پادشاه «21» ارسال داشتند و جسد مطهر آن حضرت را بعد از تجهیز «22» و تكفین و رعایت سنن سید المرسلین در موضع تبرسران «23» [27] مدفون ساخته رایت مراجعت برافراشتند. مدت عمرش بیست سال و یكماه بود «24»

ابو الهدایه «25» سلطان علی پادشاه‌

بعد از شهادت سلطان حیدر منتسبان سلسله صفویه از صوفیه و غیرهم، در دار الارشاد اردبیل جمع آمده دست بیعت بدان «26» حضرت دادند و او را به جای پدر عالی گهرش بر سجاده هدایت نشاندند ابواب خیر بر روی اهل سلوك و سیر گشاده و این خبر مسرت اثر در اقطار امصار «27» انتشار یافته وابستگان «28» سلسله مذكوره آن كس كه او را توفیق گشت از مقرو مسكن خویش به درگاه سلطان علی پادشاه آمده پس از سودن جبین نیازمندی به خاك آستان حیدری به زبان حال مضمون این مقال ادا می‌نمودند «29»:
______________________________
(1)- ن: «در آن وقت» ندارد
(2)- ن: آن در
(3)- ن: «كه» ندارد
(4)- ب، م، ن: چند روز دیگر
(5)- ن: برانگیخته
(6)- ب، م، ن: مانده
(7)- ن: سو. مز: سور
(8)- ب، م، ن: نمایند
(9)- م: ازین
(10)- م: تیغ آتش خون
(11)- ن: نبرد امن. مز، ب، م: نیر امن و امان
(12)- ن: شصت
(13)- ن: شجاعت
(14)- ن: به منزهای
(15)- ن: شهادت یافتن سلطان حیدر در شعبان
(16)- سوره 15 آیه 46
(17)- ن: راه یافته زمانه از واقعه‌اش اشك خونین
(18)- م: مصیبت زدگان زمانه
(19)- ن: از واقعه این مصیبت
(20)- ن: به نزد. ب: تبریز نزد
(21)- م: بیگ
(22)- ن: تلقین و تجهیز
(23)- ن: نیرستان. ب، م: نبرستان
(24)- مز: «بود» ندارد
(25)- ن: بر مسند هدایت نشستن سلطانعلی پادشاه
(26)- ب، م، ن: به آن
(27)- مز: امطار
(28)- ب: ازوبسكان
(29)- ن: بیت. م: نظم
ص: 41 هر چند بپا گذاریم رشته درازچون رشته بدست توست می‌آیم باز یعقوب پادشاه بر این جمعیت مطلع گشته به توهم آنكه اولاد سلطان حیدر به خیال خون پدر مخالفتش را وجهه همت سازند، یكی از امرای خود را به سرداری با جمعی كثیر به جانب اردبیل فرستاد تا حضرت سلطان علی پادشاه را* با شاه سكندرشان صاحبقران سلطان شاه اسمعیل و برادر دیگر ابراهیم میرزا و والده گرفته به شیراز برد و به حاكم آن ملك منصور بیگ پرناك «1» سپرد و آن سردار این خدمت را به تقدیم رسانیده، منصور بیگ پرناك بی‌باك ایشان را در قلعه اصطخر مقید ساخت و حدیث شرارت نفس «2» خویش را در السنه و افواه مردم آگاه انداخت. هر «3» چند بعضی از مردمان دولتخواه به یعقوب پادشاه عرضه داشتند كه تقیید «4» آن صدر «5» نشینان مجالس «6» اطلاق مناسب دولت فرمان فرمای عرصه آفاق نیست مفید نیفتاد بلكه عقیدتش زیاده گشته در تنقیص ایشان مبالغه نمود.
القصه آن حضرت* قریب به چهار سال و نیم با والده و برادران در آن «7» قلعه گرفتار و صورت فرج «8» كه عین فرح است روی نمی‌نمود «9». تا وقتی كه اراده منتقم جبار و مشیت نجات دهنده محبوسان گرفتار به و یرانی حصن دولت و تخریب قلعه سلطنت یعقوب پادشاه تعلق گرفت، در زمستان سنه ست و تسعین و ثمانمائة كه در منزل سلطان از منازل قراباغ كه مضرب سرادقات «10» جلالش بود، از سردی «11» زوال حرارت غریزی «12» آفتابش «13» تسكین پذیرفت. مجملی «14» از این واقعه آنكه در آن اوان* یوسف میرزا كه یعقوب پادشاه از فرط محبت بی‌ضرورت او را لحظه‌ای از خود جدا نكردی و هنگام دوری صوری ضروری مضمون «أَخافُ أَنْ یَأْكُلَهُ الذِّئْبُ «15»» بر زبان آوردی به چنگ گرگ اجل گرفتار گشت و مادرش هنوز در الم ماتم پسر بود كه از این دیر «16» و دشت محنت‌انگیز درگذشت و هم در آن هفته معاند مرض بر شهر بند «17» یعقوب سلطان استیلا یافته روح را از آن محبس «18» خلاصی داد و ابواب نجات بر سایر گرفتاران و محبوسان بگشاد. لاجرم یعقوب پادشاه به شآمت این دو امر منكر كه فی الحقیقه اقتدا به سنت «19» یزید علیه اللعنه كرده بود از عمر دولت برنخورده در عنفوان شباب و جوانی فوت گشته بعد از آن «20» نسلش منقطع شد:
______________________________
(1)- ن: پرناك بی‌باك ایشان را در قلعه
(2)- مز، ب، م: نقش
(3)- ب: «هر» ندارد. م، ن: «هر چند» ندارد
(4)- ن: تقید
(5)- ب، م: صدور
(6)- ن: مجلس
(7)- ب، ن: «در آن» ندارد
(8)- مز: فرح كه عین فرج است
(9)- ن: ننمود
(10)- ن: سرادقات جلالت تسكین پذیرفت
(11)- م: سردی هوا
(12)- ب: عریزی
(13)- ن: «آفتابش» ندارد
(14)- ب: محلی
(15)- سوره 12 آیه 13
(16)- ن: دیر درشت
(17)- شهر بند وجود
(18)- م: مجالس
(19)- ن: به نسبت
(20)- ب، م، ن: این
ص: 42 هر بد كه كه می‌كنی تو مپندار كان بدی‌گردون فرو گذارد و دوران رها كند
قرض است فعلهای تو در پیش روزگاردر هر كدام قرن كه خواهد ادا «1»كند
چو بد كردی مباش ایمن ز آفات‌كه واجب شد طبیعت را مكافات بعد از انتقال یعقوب پادشاه از جهان «2» فانی و خروج رستم پادشاه ولد مقصود بیگ بن حسن پادشاه كه برادرزاده مهد علیا علمشاه «3»* حلیمه بیگم بیگی آغا بود، بایسنغر میرزا ولد یعقوب پادشاه كه بعد از «4» فوت پدر به امداد «5» صوفی خلیل و امرای موسیلو «6» و پرناك بر تخت سلطنت عراق و آذربایجان نشسته بود، درین خروج رستم پادشاه مملك تبریز و بعضی بلاد آذربایجان را در تصرف خویش درآورد «7» غبار نقار میان شروانشاه «8» كه پدر زن بایسنغر میرزا بود و رستم پادشاه برانگیخته شد.
تفصیل این اجمال آنكه چون شروانشاه بر نزاع و اسیتلای دامادش بایسنغر میرزا و رستم پادشاه مطلع گشت، لشكری به بایسنغر میرزا داده و او را به انتراع مملك موروثی از دست رستم پادشاه ترغیب نمود «9». رستم پادشاه بعد از حضور به این امداد و ترغیب، صلاح دولت خویش در آن دید كه حضرت سلطان علی پادشاه را با برادران از قلعه اصطخر «10» بیرون آورده، مصحوب «11» ایبه سلطان به جانب شروان روان سازد تا طایفه صوفیه «12» و منتسبان سلسله صفویه تیغ نزاع از نیام انتقام كشیده «13» روز دولت شروانیان و امرای بایسنغر «14» را به شام نكبت تبدیل دهند و این جرأت «15» موجب آن شود كه فرمان فرمایی ممالك «16» عراقین و آذربایجان به او قرار گیرد. لاجرم از پی این اندیشه یكی از معتمدان را به قلعه اصطخر «17» ارسال داشته آن دراری بروج خلافت را به تبریز طلبید و پس از وصول ایشان را به خلع فاخر و نقود وافر «18» امداد* نموده مصلحت مذكور را از ایشان التماس نمود. و ایشان التماس او را مبذول داشته به تهیه اسباب سفر شروان مشغول شدند و جون خبر اطلاق و یراق آن مشهور آفاق به اقطار امصار رسید، بسیاری از سالكان طریق اخلاص و بار یافتگان حریم اختصاص صفوی، در ظل رایت فتح آیت سلطان علی پادشاه جمع آمده، آن حضرت به مرافقت و موافقت ایبه سلطان متوجه مقابله و مقاتله میرزا بایسنغر شده چون به معبر آب كر رسیدند، سیاهی «19» سپاه مخالف از آن طرف آب پدیدار «20» گشت و هر دو لشگر «21» «فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ» «22»
______________________________
(1)- ب: روا كند
(2)- ب: جهانی
(3)- ن: علمشاه بیگم آغه. مز: «علمشاه» ندارد. ب: حلیمه علمشاه
(4)- ن: بعد از پدر نامدار
(5)- ب: «به امداد» ندارد
(6)- ب، ن: موسولو. م: موصلو
(7)- م: آورد
(8)- ن: شیروان شاه
(9)- ن: نموده
(10)- ب: اصطخ
(11)- م: مصحوب به بیه سلطان
(12)- ن: صوفیه منتسبان
(13)- م: كشید و
(14)- ن: بایسنغر خان
(15)- م: حركت
(16)- ن: مملكت
(17)- ب: اصطخ
(18)- م: وافره
(19)- ن: سیاهی مخالف
(20)- ن: بدید
(21)- ب، م: لشكری
(22)- سوره 42 آیه 7. ب: فریق الجنه و فریق فی السعیر. ن: فریق فی الجنه و فی السعیر
ص: 43
كنار آب را معسكر ساخته یكدیگر را از شرر تیر حراست می‌نمودند «1» و هر روز در كنار آب، آتش جنگ بالا گرفته بود.
چون روزی چند حال برین منوال «2» بگذشت «3» و از آن دو طایفه هیچیك مغلوب نشدند «4»، آمیرزا «5» بایسنغر بی‌سبب ظاهری «6» به جانب شروان مراجعت نموده‌اید به سلطان در ملازمت سلطان علی پادشاه روی توجه به سوی تبریز آورده و چون رستم بیگ «7» را رعایت جوانب «8» اولاد حضرت امیر المؤمنین سلام اللّه علیه حمایت بوده، از جانب مخالفان كوته اندیش و معاندان بد كیش فراغ بال حاصل شد، حضرت سلطان علی پادشاه را با برداران خیرخواه رخصت داد كه به دار الارشاد رفته چراغ دودمان صفوی را كه «9» روزی چند بنابر اهتزاز باد عناد دشمنان بد اعتقاد منطفی گشته بود [29] افروخته، طالبان اقتباس انوار آن فیض خاندان را به مطلوب رسانند «10» و آن صاحب دولتان بعد از طی منازل و بیابان چون «11» قریب به مقصد رسیدند و از ارباب اعتقاد و اهل رشد و رشاد «12» بسیاری مواكب كواكب مراتب ایشان را استقبال كرده به تقبیل انامل «13» فیاض ایشان مستفیض شدند و پس از استقرار آن را فعان ظلام انكار در وطن مألوف و مسكن معروف، هر كس را به آن سلسله ربطی بود از «14» حضار و مقیمان امصار، اندیشه سعادت حصول دنیوی و اخروی هادیش گشته «15» به آستان سعادت نشان ایشان «16» تافت و به اندك زمانی خلقی «17» كثیر پروانه سان در گرد آن شموع مجامع امن و امان جمع آمده، انوار آن جمعیت به اقطار هر دیار پرتو انداخت «18» و ایضا اثر آن روشنی بر بوته ضمیر رستم پادشاه رسیده تو هم نمود كه از آن جمعیت مبادا پریشانی به مملك وی راه یابد. بناء علی هذا، یكی از معتمدان را به اردبیل فرستاده تا حضرت سلطان علی پادشاه را با برادران «19» پادشاه كامكار نامدار به اردویش آورد. و ایشان بالضروره امتثال «20» امر او كرده متوجه اردوی او گشتند «21» و «22» بعد از وصول به مقصد، رستم پادشاه چند نفر از ملازمان خود را تعیین كرد كه آن نور عالم و عالمیان را با اخوان به چشم نگاه داشته از طایفه صوفیه و قزلباش كسی را نزد ایشان نگذارند. و در آن اوقات بسیاری از مریدان پاك اعتقاد و معتقدان خجسته نهاد به ملازمت آن حضرت آمده «23» نذورات «24» و تحف به آن اخلاف «25» شاه نجف می‌آوردند. چون رستم پادشاه حكم كرده بود كه آن جماعت در ملازمت ایشان بسر نبرند، لاجرم بعد از تقبیل «26» بساط ارادت به «27» لب ادب به جانب مسكن و اماكن خویش توجه می‌نمودند. بالاخره رستم
______________________________
(1)- م: نمی‌نمودند
(2)- ن: بدینمنوال
(3)- ن: گذشت
(4)- ب، م، ن: نمی‌گردیدند
(5)- ن: میرزا
(6)- ن: الهی
(7)- م: بیگ از رعایت. ن: بیگ در رعایت
(8)- ن: جوانب حضرت
(9)- ن: كه چندی
(10)- ن: رسانید
(11)- ب، ن: حوی
(12)- ب، ن: رشادو
(13)- ن: نااهل
(14)- ن: از احضار مقیمان
(15)- م: گشته راه
(16)- ن: ایشان راه یافته
(17)- ن: جمعی
(18)- م: انداخت آن شاه فردوس مكان
(19)- ن: به برادران
(20)- ن: امثال
(21)- ن: گشته
(22)- ن: «و» ندارد
(23)- ن: آمدند و
(24)- ن: برات
(25)- ن: خلافت پناه
(26)- ه ن: تقبل
(27)- ب: «به» ندارد
ص: 44
پادشاه از آمدن ایشان توهم كرده در وقتی كه از قشلاق خوی متوجه ییلاق بود قصد نمود كه به تیغ ظلم، سلطان علی پادشاه را كه اسن اولاد سلطان حیدر بود شهید سازد و از «1» جاده سعادت منحرف گشته خود را در عقبه شقاوت اندازد. شخصی «2» از محبان خاندان مرتضوی از قصد وی خبر یافته در حال خیال آمدن آن بد فعال را به عرض سلطان علی پادشاه رسانیدند و آن حضرت شبی كه «3» از روز حیات و اوقات نجات خبر می‌داد، حضرت شاه واجب التكریم سلطان شاه اسمعیل و سید ابراهیم مصحوب خود گردانیده از اردوی رستم پادشاه بیرون فرمود «4» و تا خطه اردبیل جایی توقف ننمود «5» و فئه صوفیه و فرقه ناجیه از مریدان وفاكیش و مخلصان خیر اندیش بسیاری در گرد سلطان علی پادشاه جمعیت كرده مستعد قتال شدند و رستم پادشاه چون از رفتن آن سلطان زمن آگاه شد، ایبه سلطان [را] با فوجی از دلاوران مثل حسین «6» بیگ علی خانی از عقب ایشان ارسال داشت و ایبه جبه جنگ پوشیده به سرعت تمام به طرف اردبیل در حركت آمد «7» و در روزی كه نزدیك به آن بلده رسیدند بر سلطان علی پادشاه منكشف شد «8» كه اراده تقدیر كننده «9» موت و حیات متعلق به آنست كه آن حضرت از تیغ زهرآلوده مردم رستم پادشاه شهد شهادت چشد [30] و رخت هستی از این جهان «10» فانی به صوب عالم جاودانی كشد و بعد از انقضای مدت «11» مدید ظلام «12» طغیان معاندان دین و ظلمت استیلای دشمنان اولاد «13» امجاد رسول رب العالمین از اشعه آینه و لمعات سیوف شاه «14»* سكندرشان صاحبقران ارتفاع یافته عرصه گیتی از فروغ ماهچه رایت نصرت آیتش به سان «15» فصحت سپهر منور خواهد گردید «16»:
چشم داریم از آن شمع سعادت پرتوكه جهان را بدهد روشنیی از سر نو لاجرم امرای صوفی را طلب نموده از وقوع این دو امر خبر داد و تاج و دستار خویش را از سر برداشته بر فرق همایونش نهاد «17» و همان ساعت مقدمه لشكر ایبه «18» سلطان ظاهر شده «19» در آخر شهور سنه ثمان و تسعین و ثمانمائة آن سلطان «20» صورت علی سیرت سلاح جنگ پوشید بر سمند مقاتله نشسته با مخالفان محاربه می‌نمود «21» تا وقتی كه فارس روح كثیر-
______________________________
(1)- ن: رو
(2)- ن: و شخصی
(3)- مز، ب، م: «كه» ندارد
(4)- ن: فرموده
(5)- ب: ننموده
(6)- ن: حسن
(7)- ن: آمده
(8)- ن: شده كه
(9)- ب: كنند. ن: ندارد
(10)- ب، ن: عالم
(11)- مز، ب: ندارد
(12)- ن: ظلام و طغیان میماند و آن دین و ظلمت
(13)- ن: اولادو
(14)- ن: شاه سكندر نشان صاحبقران
(15)- ن: لسان
(16)- ب: نظم. ن: بیت
(17)- ن: نهاده
(18)- ن: ندارد
(19)- ب، ن: شد
(20)- ن: سلطان محمد
(21)- ن: می‌نمودند
ص: 45
الفتوحش از مركب بدن جدا گردید و بعد از وقوع این قضیه و مراجعت معاندان خاندان صفویه، حضرت شاه جلیل «1» شاه اسمعیل به استصواب امرای دولتخواه به موافقت برادر، میرزا ابراهیم و قریب دویست كس از مریدان سلیم، از ممالك محروسه رستم پادشاه بیرون رفته به جانب گیلان نهضت فرمود. و چون قریب به ولایت لاهجان رسید «2»، حاكم آن سرزمین كاركیا میرزا علی كه از سایر سلاطین گیلان به علوشان و كثریت تبع و «3» اقران امتیاز داشت به استقبال موكب خلافت مآل آن مظهر اقبال «4» بیرون آمده بعد از تقدیم مراسم «5» تعیظم و تكریم كه شیوه اهل كرم بود، حدیث خیرمقدم بر زبان آورده آن حضرت را به معموره آن ولایت درآورد و منازل بهجت افزا از ممر عذوبت آب و لطافت هوا جهت سكون آن* شاه فردوس مكان و ملازمان تعیین نموده خوان «6» ضیافت بگسترد و ابواب تنعم بر روی «7» مهمانان «8» عزیز گشوده قدم «9» شریف ایشان را مغتنم «10» شمرده، هر چند رستم پادشاه و الوند بیگ و سلطان مراد با وجود استیلا كس طلب به نواب جم جاه سكندرشان صاحبقران نزد كاركیا میرزا علی فرستاد او اصلا قبول ننمود «11» و انواع خسارت و خانه «12» خرابی به خود راه داده ازین اخلاص متقاعد نگشت و پس از انقضای چند ماه میرزا ابراهیم را هوای وطن در سر پیدا گشته تاج دوازده ترك حیدری را كه كسوت منتسبان خاندان صفوی بود از سر برداشته طاقیه كه شعار تراكمه «13» آق قوینلو بود بر سر نهاده رایت توجه به صوب اردبیل برافراخت و در دار الارشاد به اجل موعود «14» رحلت فرمود.
اما حضرت شاه با وقار تا زمانی كه از مشیر غیب «15» اشارت «16» فتح امصار «17» و نصرت «18» دشمنان بد كار نیافت، از ولایت لاهجان در حركت «19» نیامد و بعد از حركت از آن ولایت به طرف آذربایجان شتافته به استعانت مقالید تأیید كریم و دود، ابواب كشور گشایی مفتوح فرمود و تفسیر «20» این وقایع* بر این نهج است كه تقریر می‌شود.
______________________________
(1)- ن: خلیل
(2)- ن: رسیده
(3)- ن: براقران
(4)- ن: اقبال بی‌زوال
(5)- ن: ندارد
(6)- م: خان
(7)- م: بروی
(8)- ن: مهمان
(9)- م: قدوم
(10)- ن: منعم
(11)- ب، م: ننموده. ن: ننمود انواع
(12)- ن: ندارد
(13)- م، ن: ترك. ب: تركه
(14)- ب: موعد
(15)- ن: شرعت
(16)- ب: اشاره
(17)- ن: انصار
(18)- ن: تصرف
(19)- به حركت
(20)- ب، م، ن: تفصیل
ص: 46

ذكر «1» حالات و [صفات] خسرو جلیل ابو المظفر سلطان شاه اسمعیل علیه الرحمة و المغفره «2» [31]

به تقدیر «3» مقدر قدر و قضا و پادشاه بی‌همتا، الذی «4» عز و علا، در جبلت صاحب فطنتی هرچه ابداع نماید همگی همتش را بر اظهار آن مصروف «5» سازد ولیكن به موجب «6»:
زیر الوان چرخ بوقلمون‌كل امر بوقته مرهون تا آن «7» وقتی كه از پی ظهورش مقدر گشته در نرسد «8»، خدنگ همت به هدف مقصود كارگر نیاید. غرض از عرض این مقدمات پر عبارت آنكه چون شاه رضوان بارگاه غفران پناه در روز سه شنبه بیست و پنجم «9» شهر رجب المرجب سنه اثنی و تسعین و ثمانمائة به طالع موافق طالع حضرت امیر المؤمنین علی «10» صلوات اللّه علیه و آله در حریم دل و جان جهانیان منزل گزبد و مهد زمین را از تشریف ذات میمنت قرین بر هودج برین ترجیح داد، روز به روز «11» آن نور جهان افروز از عطیات آن مبدأ فیاض تقویت پذیرفته به مرتبه‌ای رسید كه كریمه «فَتَمَثَّلَ «12» لَها بَشَراً سَوِیًّا» «13» وصف حال خلافت مآلش گردید. از سن شریفش یكسال تمام گذشته بود كه والد غفران پناه او شاه صفدر ابو الولایه «14» سلطان حیدر شربت شهادت چشید. چون در جبلت بی‌علت آن پادشاه سكندرشان مناسبت كشورستانی و عالم‌گشایی مأخوذ «15» بود، همواره خاطر دریا مقاطر متوجه آن بود كه تیغ جهانگیری از غلاف تدبیر بیرون آورده خس هستی معاندان ناكس را از شعله جانسوزش «16» احراق نماید و روی زمین را به آب آتش فشانش «17» از لوح وجود مخالفان ناپاك پاك فرماید «18». چون از سن شریف آن حضرت دو سال منقضی شده بود، همراه والده و برادر سلطان علی* میرزا در قلعه اصطخر محبوس گشتند «19» و چهار سال و نیم در آن محبس «20» بودند و در آخر شهر شوال سنه ثمان و تسعین
______________________________
(1)- ب: ذكر حالات مقرون به سعادت. ن: ذكر نجات یافتن در درج خلافت و شهریاری با برادران عالیمقدار از قلعه استرخ فارس و رفتن به ولایت لاهیجان
(2)- ب: و المغفره از پی دفع اعادی و شروع در عالم‌گیری
(3)- م: تقدیر
(4)- ن: الذین
(5)- ن: منصرف
(6)- ب، م: نظم. ن: بیت
(7)- ن: تا از آن
(8)- ن: و رسد
(9)- ن: بیست پنجم
(10)- ن: علی در حریم
(11)- ب، م، ن: روز نور آن
(12)- ن: فمن
(13)- سوره 19 آیه 17
(14)- ن: آتولایه
(15)- ن: با خود
(16)- ن: جانسوز تن احتراق
(17)- مز: نشانش
(18)- ن: فرماید همراه والده و برادر سلطان علی میرزا
(19)- ن: گشته چهار سال
(20)- ب: مجلس. ن: محبوس
ص: 47
و ثمانمائة «1» از قلعه بیرون آمده به اردبیل تشریف آوردند از عمر مبارك وی شش سال و نیم منقضی شده «2» بود كه به گیلان لاهجان تشریف برده در آن حدود نیز مدت شش سال و كسری تشریف داشتند و در آن اوان فوجی از صوفیان صادق الایمان كه مدعو «3» به صوفیان لاهجان‌اند در ملازمت آن آفتاب سلطنت بسر می‌بردند و نواب صاحبقران در آن صغر سن همگی تیر و كمان در دست به صید مرغ و جانور مشغول بودند «4» و لحظه‌ای نمی‌آرمیدند. «5» و خوارق عادت «6» بسیار از آن منظور نظر پروردگار ظاهر می‌شد. اما صغر سن و قلت غازیان محسن «7» كه هر یك دلیلی است قاطع بر عدم تحقق آن وقت متوجه الیه خاطرش را در قوت نگاه می‌داشت و از آن تنگنا به فضای فعل نمی‌گذاشت تا آنكه بعد از انقضای مدت مدید [كه] آن پادشاه صاحب تأیید «8» در ولایت لاهجان اوقات گذرانید، به هدایت هادی غیب و دلالت لاریب، رای صوابنمایش مقتضای آن شد كه از زوایای غربت بیرون آمده به جانب اردبیل توجه نماید و از شرف زیارت مرقد آبای بزرگوار و اجداد عالی مقدار شرف ذاتی را زیاده «9» فرماید. و بعد از استمداد ارواح مطهر آن عزیزان، بر سمند كشورگشایی نشسته دمار از روزگار اعدای «10» ضلالت شعار برآورده «11» این اندیشه را با زمره‌ای از غازیان اخلاص پیشه در میان نهاده ایشان «12» از انفاس طیبه‌اش استسثمام «13» نمودند كه این [32] مقدمات مشید بر الهام غیبی و تلقین لاریبی است «14»، لاجرم:
كمری بر میان جان بستند «15»جان كمروار بر «16» میان بستند و پس از تصمیم این عزیمت و اتفاق رأیها بر این «17» نیت، آن حضرت یكی از مخصوصان را از پی استشاره «18» در امر مذكور و استجازه «19» نزد كاركیا میرزا علی ارسال داشت.
مشار الیه محض «20» دولتخواهی به وسیله آن معتمد عرض كرد كه اگر چند روزی دیگر این عزیمت در حیز قوت توقف نمایند «21» انسب خواهد بود زیرا كه اعدا به وفور انصار و اعوان استظهار تمام دارند و بندگان صغیر السن «22» و قلیل العسكرند، یمكن كه تاب مقاومت آن جماعت
______________________________
(1)- ن: 898
(2)- م: شد
(3)- ن: به مدعو
(4)- ن: بوده
(5)- ن: آسودند
(6)- ن: عادات
(7)- ن: مجن
(8)- ن: پادشاه صاحبقران ناپدید
(9)- ن: ازدیاد
(10)- م: اعدای
(11)- ن: بیرون آورده
(12)- ن: ایشان را
(13)- ب، ن، م: استشمام نموده تبدیر الهام غیبی
(14)- ن: ندارد
(15)- ن: بسته
(16)- مز: در
(17)- ن: زرین بیت
(18)- ن: اشهشاره
(19)- ن: استخاره
(20)- م: محس
(21)- م: بماند
(22)- ن: صغر
ص: 48
نیارند «1» غافل از آنكه پروردگار اصل «2» كبر معنوی به عالیشانی كه كرامت فرماید حقر «3» صوری ذریعه استحقارش نتوان داشت و عزیز كننده ارباب دول رفیع مكانی را كه به میامن «وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ» «4» مؤید گرداند «5» به قلت اتباع رایت استدلال بر مغلوبیتش كی توان افراشت «6». اما چون آن قدوه اولاد «7» حضرت امیر المومنین و امام المتقین غالب كل غالب و مظهر «8» العجایب و مظهر الغرایب علی بن ابی طالب سلام اللّه علیه، متأدب «9» به آداب آباء «10» عالی مقام بودند، به مقتضای «11» ادب شنیدن نصایح ارباب حسب «12» است، شبی از شبهای فیض فزا در عالم رؤیا دید كه كتابت «13» كلام ملك علام می‌نماید. بعد از انتباه «14» چند روز دیگر در همان مكان توقف نموده «15» شروع در كتاب مصحف مجید نمود و آنگاه به نفس همایون به كاركیا میرزا علی ملاقات نموده از پی طلب رخصت مقدمات ملزمه ادا فرمود. كاركیا میرزا علی كه دانست آن حضرت در این عزیمت جازم است و به كلمات نصیحت آمیز وی متقاعد نمی‌گردد، بالضروره به رفتن آن پادشاه سكندرشان رضا داده هنگام بیرون آمدن آن پادشاه زمن از انجمن، موكب همایون وی را مشایعت كرده، آنگاه آن صاحبقران و اتباع را وداع كرده به مقر خویش مراجعت فرمود. آن شاه سكندرشان و آفتاب حق افروز باطل سوز از مطلع كمال وافق جلال به مؤدای حقیقت انتمای «لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ «16» یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ «17»» به ظهور و بروز رسید «18»، در منتصف شهر محرم الحرام پیچین ئیل خمس و تسعمائة كه از سن شریف آن جمجاه دوازده سال تمام شده بود از نفس لاهجان بیرون آمده ساحت ارجوان از بلوك «19» استاره كه از ملحقات همان ولایت است نزول اجلال فرموده بواسطه شدت سرما و كثرت برودت هوا در آن زمستان قشلاق در الكای ارجوان نموده بعد از «20» بهار و خرمی روزگار به صوب اردبیل در حركت آمد و به هدایت عنایت ملك قدیر و ارشاد تدبیر «21» به وطن مألوف و مولد معروف رسیده و سعادت زیارت حضرت قدسی «22» سمات آبا و اجداد عظام دریافته از بواطن قد سیه ایشان در تحصیل مقاصد استمداد نموده آنگاه
______________________________
(1)- ن: نیاورند
(2)- ن: در اصل
(3)- ن: حقیر
(4)- سوره 3 آیه 13
(5)- ن: گردانید
(6)- ب، ن: فراشت
(7)- ن: چون قدوه و اولاد
(8)- ن: «و مظهر» ندارد
(9)- ب، ن: منادیب له
(10)- م: اجداد عالی مقدار
(11)- ن: مقصات
(12)- ن: حبیب
(13)- م: تلاوه
(14)- ب: انتباه به نفس همایون
(15)- ن: نموده از پی طلب رخصت
(16)- ن: یومه
(17)- سوره 30 آیه 4
(18)- ب، م: رسید بیرون آمدن خاقان سكندرشان از گیلان. ن: ابتدای خروج كردن مهر اوج خلافت و شهریاری
(19)- ب: ملوك
(20)- ب، ن: از رسیدن بهار
(21)- م: اهل تدبیر
(22)- ب، م، ن: قدسیه
ص: 49
به دولتخانه «1» مبارك «2» تشریف برده به نوازش و پرسش جمعی از مریدان و مخلصان كه در آن «3» خطه اقامت داشتند و به سبب «4» كثرت عیال و محافظت اموال، لوای ملازمت در سفر نمی‌افراشتند مشغولی نموده از اقوال ایشان معلوم فرمود كه علی بیك چاكرلو «5» كه در آن زمان حاكم [33] اردبیل بود، به وفور لشكر و امداد میرزا محمد طالش به غایت قوی و مستظهرست. بنابر آن دغدغه سفر در دل انورش پیدا گشته به احضار عبدی بیك شاملو «6» تواچی «7» و حسین بیك لله و خلیفة الخلفائی خلفا بیك طالش و غیرهم از ملازمان سده سد ره انتما حكم فرمود «8» و ایشان امتثالا لامره المطاع «9»، به درگاه گردون اشتباه جمع آمده «10» در خلوت خاص بار یافتند. آن حضرت در اختیار سفر و حضر با ایشان مطارحه كرده همگنان جانب سفر را كه مختار آن سرور بود ترجیح دادند و بعد از اتفاق ارباب وفاق قرعه مشورت در میان انداخته كه به كدام طرف از اطراف عالم علم توجه توان افراخت. آن جماعت به زبان ادب عرضه داشتند كه به هر طرف كه رای صواب نمای شاهی اقتضا نماید به صواب اقرب خواهد بود و صور فتوحات صوری و معنوی نقاب از چهره مستطاب «11» خواهد گشود. آن اعلی حضرت تأمل نموده فرمود كه لایق دولت «12» پایدار آنست كه اعلای «13» اعلام دین خاتم النبیین را مفتتح «14» كشورگشایی ساخته به طرف گرجستان و غزای كافران توجه نماییم و به نیروی بازوی شرع نبوی ذوات «15» كفر را از جاده گیتی برداشته در سنگستان عدم افكنیم.
معتمدان این اندیشه را پسندیده گفتند كه این امر مفتح «16» فواید «17» عظمی و مورث سعادت دنیی «18» و عقبی است. لیكن مناسب آنست كه روزی چند توقف نماییم تا قاصدان و مسرعان به اطراف بلاد فرستاده ارباب ارادت و طالبان افادت را از داعیه محاربه و جهاد با اهل فساد آگاه گردانیم. یقین كه بسیاری از آن قوم به اردوی همایون ملحق خواهند شد چه از غازیان دلاور استاجلو و غیره زیاده از سیصد نفر در موكب ظفر اثر حاضر نیستند و این تدبیر معقول افتاد در حال كسان از پی این مهم به اقطار ولایت عراق و آذربایجان به میان طالبان فرستاده «19» شد و خود به نفس نفیس متوجه الوس و اویماقات استاجلو «20» كه در ییلاق مین گول مقیم بودند شدند و حمزه بیك فیج اغلی استاجلو پیشتر حسب الحكم به مژده «21» قدوم مسرت لزوم، به میان ایشان رفت «22» او را در خانه اغلان امت پدر بابا سلیمان
______________________________
(1)- ب: دولتخواه
(2)- م. ن: مباركه
(3)- م: در آن مكان
(4)- ن: نسبت
(5)- ن: جارلو
(6)- م: ندارد
(7)- ن: قورچی
(8)- ب، م، ن: فرموده
(9)- م: المطاع همه. ن: المطاع گردون
(10)- ن: آمدند
(11)- ن: مطالب
(12)- ن: دولت آنست
(13)- ن: كه پایدار اعلی
(14)- م، ن: مفتح
(15)- ن: دزیات
(16)- مز، ب: مفتتح
(17)- ن: قواید
(18)- ن: دنیا
(19)- ب: فرستاد
(20)- م، ن: استاجلو شد
(21)- م: حاشیه: ثمره شجره خلافت یكی از معتمدان
(22)- ن: برفت
ص: 50
چاوشلو فرود آوردند و تمامی ریش سفیدان و سرداران اویماق مذكور به رفاقت «1» او به استقبال شتافته حكم جهان مطاع شرف نفاذ یافت كه خانه كوچ و پسران خود را به طرف روم فرستاده سفارشی به سلطان بایزید كه در آن اوان فرمان فرمای روم بود نوشته جوانان ایشان در قدم همایون بوده طریق جانبازی «2» به تقدیم رسانند و چون این خبر به اطراف «3» امصار رسید، كه جماعت استاجلو از مرد و زن همراه اردوی همایون «4» پروانه* سان جمع شدند، دیگر اویماقات را میل شده قشون قشون از اصحاب اخلاص اول بار از دیار روم «5» و شام و ذو القدر و دیار بكر* به درگاه عالم پناه جمع شده «6»، آن صاحب قران در ساعت سعید «7» از مقر عزت در حركت آمده به طرف قراباغ و گوگچه دنگیز «8» نهضت فرموده «9» در اثنای راه به عرض رسید كه «10» یكی از نبایر جهانشاه پادشاه موسوم [به] سلطان حسین بارانی «11» [با] جمعی از سالكان طریق پریشانی در نواحی گوكچه دنگیز «12» مقیم گشته به انگیز فتنه و فساد در تسخیر بلاد و امصار داعیه دارد كه بر سمند مراد نشیند. خسرو [34] صواب نما با امرای صاحب رای در دفع طغیان و رفع «13» سخنان غبار بطلان «14» او قرعه مشورت در میان آورده در خلال این احوال یكی از مقربان آستان سپهر نشان معروض داشت كه از نزد سلطان حسین كسی به رسم رسالت آمده اگر حكم اعلی به نفاذ پیوندد «15» به تقبیل بساط خلافت مناط استسعاد یابد. آن قدوه آل بتول به احضار رسول حكم فرموده، مقربان سپهر مرتبه حسب- الاشاره «16» او را به مجلس عالی در آوردند و پس از وصول جبین اخلاص به خاك «17» نیاز و ادای مراسم دعاگویی [به] زبان «18» اختصار و ایجاز، نامه‌ای كه از نزد سلطان حسین* آمده بود به نظر اشرف «19» در آورده مضمون آنكه «20» لطف كرده «21» اگر به این جانب تشریف آورند، بنده كمر عبودیت بر میان بسته و رشته وفاق از مخالفان پادشاه به استحقاق بگسسته «22» رابطه یكجهتی و دولتخواهی نسبت به نواب شاهی استحكام داده شود. خسرو آفاق از روایح اظهار وفاقش كه به «23» اشمام «24» نفاق آمیخته بود استشمام فرمود كه این سخنان «25» به سان «26»
______________________________
(1)- ن: به رفاقیت
(2)- ن: جانسپاری
(3)- م: باطراف رساندند كه جماعت به اطراف رسانید
(4)- ب، م: همان
(5)- ب، م، ن: روم و ذو القدر
(6)- ن: شدند
(7)- ن: سعد
(8)- ن: دینكر. م: دنكر
(9)- م: فرمود
(10)- م: كه یكی نبایر
(11)- ن: فارانی
(12)- ن: ونكز
(13)- ن، م: رفع سخنان بطلان
(14)- مز، ب: بطلان از، ن: بطلان قرعه
(15)- م: برسد
(16)- ن: الارشاد
(17)- م، ن: بر خاك
(18)- ب، م: زبان اختصار ن: زبان باختصار
(19)- م. ن: اشرف آورد
(20)- ن: آنكه اگر
(21)- ن: كرده به
(22)- ن: نگسسته
(23)- م: كه با. ب، ن: با
(24)- ن: استشمام
(25)- ن: سخنان از اصل
(26)- ب: بنیان
ص: 51
نیسان «1» طغیانش از اصل و بنیاد بویی ندارد و در جواب مكتوبش معذرت مرغوب نوشته قاصد را رخصت داد و رایت توقف چند روزی در همان منزل افراشت. سلطان حسین كه دانست كه اقبال آن مرجع جاه و جلال مانعست او را از آنچه به جانب مرحله ادبار «2» توجه فرماید، با فوجی از معتمدان وفا كیش از مقر خویش برون آمده به درگاه سلاطین پناه شتافت و بعد از بوسیدن زمین نیاز به لب ادب و دعای دولت خلف شاه نجف، عرضه داشت كه اگر مقام این مستهام از میامن پادشاه گردون «3» غلام میمنت حاصل نماید، بی‌شبهه نوبت دیگر قوم قراقوینلو بر مدارج جلال فایز «4» گشته مراتب سنیه ایشان را روزی گردد.
آن حضرت به اقتضای حكمت و رعایت مصلحت وقت ملتمس او را مبذول داشته به چتر «5» داری سحاب حفظ سبحانی به صوب معسكر سلطان حسین بارانی توجه فرموده «6» و در خلال این احوال از صوفیان اخلاص شعار و غازیان جلادت آثار كه از پی احضار ایشان قاصدان به اطراف بلاد و «7» امصار رفته «8» بودند، فوج فوج به اردوی كیهان پوی ملحق «9» می‌شدند و روی اخلاص بر آستان ظفر اختصاص نهاده به اعطاف و نوازش وی قویدل «10» و مستظهر می‌گشتند چنانچه در حین توجه موكب پرزیب و زین به جانب مسكن سلطان حسین، هزار و «11» پانصد نفر از پیاده و سوار در پای علم نصرت آثار مجتمع گشته «12» بودند.
چون حوالی اردوی سلطان حسین بارانی از قطرات «13» ذوات ملازمان ظل سبحانی مانند گلزار مشتمل بر «14» ریاحین و ازهار گردید، رأی عالم آرای خسرو با تأیید نپسندید كه موافقان خوش اعتقاد «15» با منافقان پر فتنه و فساد امتزاج یابند فرمان داد كه عساكر نصرت- مآثر موضعی را كه از مسكن اتباع سلطان حسین انفصال داشته باشد مضرب خیام میمنت- انتظام «16» گردانند و امتثال «17» فرمان همایون «18» كرده موضع مناسب محل نزول اردوی خسرو صاحب كمال گردید. القصه آن حضرت روزی چند كه در جوار مشار الیه بسر برده، به تجدید دریافت كه از قطرات مودت «19» صورتش بجز خار عداوت معنوی در اراضی اعمال نمی‌روید و گلی كه از رشحات موافقت ظاهریش شكفته گردد آنرا غیر «20» مستنشق رایحه معادات سادات كسی [35] دیگر نمی‌بوید. لاجرم از آن منزل عازم كوچ گشته، سلطان حسین از عزیمت آن نیر سپهر مكرمت آگاه «21» و امرای عالیشان را طلب داشته گفت كه مفارقت نواب مالك
______________________________
(1)- «نیسان»
(2)- م: او
(3)- م: گردون وقار كیوان غلام. ن: گردون وقار
(4)- ب: فایض خلاصة التواریخ ج‌1 51 ذكر حالات و[صفات] خسرو جلیل ابو المظفر سلطان شاه اسمعیل علیه الرحمة و المغفره[31] ..... ص : 46
(5)- ن. ب: بجز داری
(6)- ب م: فرمود و
(7)- ن: «واو» ندارد
(8)- ن: یافته
(9)- م: ملحق شدند
(10)- ن: «دل» ندارد
(11)- ب، م: «واو» ندارد
(12)- م: گشتند
(13)- ب م: و ذوات. ن: و روات
(14)- ن: به
(15)- ب. ن: اعتماد
(16)- ن: انجام، م: انتظام ممتاز
(17)- ن: امثال
(18)- ن: همایون كه مع
(19)- ن: مغفرت
(20)- ن: بجز
(21)- م: آگاه گردید
ص: 52
رقاب از طریق مناسب «1» دور است [و] مواصلت خدام عالی مقام این آستان «2» عرش نشان به معاندان این مستهام از شاهد مرام مهجوز «3». لایق آنكه نواب شاهی ازین دولتخواه جدایی اختیار نفرمایند تا بنده به امداد و معاضدت «4» آن حضرت، اساس دولت دشمنان عتبه فلك التباس را با خاك نكبت برابر* ساخته [در تشید مبانی اقبال بی‌زوال، لوازم كوشش و جانسپاری به تقدیم رساند] «5». امرا چون كذبش را درین دعوا و غرضش را ازین استدعا معلوم داشتند، در جواب سخنانش مقدمات «6» القاء نمودند كه مشعر بود بر آنكه من بعد توقف پادشاه عالم پناه جلادت آثار درین دیار از جمله محالات است و صرف «7» اوقات میمنت سمات در آن ولایات از قبیل ممتنعات.
پس از «8» استماع این مقالات، سلطان حسین امرا را رخصت داده با خود قرار داد كه به وقت فرصت نیر اوج خلافت را در حضیض حبس «9» از تربیت ذرات «10» كاینات باز دارد و شهسوار مضمار اطلاق را در مضیق تقیید «11» نگاه داشته در فسحت «12» آفاق به جلوه نگذارد «13». هیهات، مقیم مركز خاك را آن قدرت كجاست كه ستاره «14» افلاك را از زبول در برجی «15» توقیف فرماید و مفلس عدیم الاستعداد را استطاعت آن كوكه «16» كوكبه در شاهوار را به دست در درجی «17» مخزون نماید؟ القصه از پی حصول این مطلوب صحبتی بس «18» مرغوب طرح انداخته از حضرت شاه دین پناه و مقربان درگاه التماس نمود «19» كه آن صحبت را از حضور «20» ذوات گرامی زینت جنت بخشد و آن حضرت چون بر باعث ترتیب بزم اطلاع یافته بود، تمارض نموده «21» بر فراش استراحت خود را با زحمت هم آغوش باز نمود و حسین بیك لله را نزد خود نگاه داشته خلفا بیگ و عبدی بیگ را به مجلس سلطان حسین فرستاد و ایشان عرض مرض كه عارض ذات «22» همایونش نبود عذر «23» تشریف ناآوردنش گفته به صحبت نشستند «24».
سلطان حسین آن عذر بلا وقوع را مسموع داشته چون صحبت نزدیك به اتمام رسید، امرا از وی رخصت یافته به ملازمت شاه شتافتند و آنچه در صحبت گذشته «25» بود از اقوال و افعال همه را به عرض رسانیدند. خاقان سكندرشان به اتفاق ایشان مصلحت در آن دید كه بی‌شعور سلطان حسین كوچ كرده منزل چخور سعد را به بیت الشرف كوكب سعد «26» مقر خلافت گرداند.
______________________________
(1)- م، ن: مناسبت
(2)- م: آن آستان
(3)- ن: بهمور
(4)- ن: معاودت
(5)- از نسخه «م» اضافه شد. نسخه‌های دیگر ندارند
(6)- م: مقدمات چند. ن: مقدمات چند القای نموده‌اند
(7)- ن: مصروف
(8)- ب، ن، م: «از» ندارد
(9)- ب، ن:
جلیس. م: حبس
(10)- م: ذوات
(11)- ن: تقید
(12)- ن: فسیحت
(13)- ن: بگذارد
(14)- م: سیاره
(15)- ب، ن: درجی
(16)- ن: كوكبه
(17)- م: برجی
(18)- ب: پس
(19)- ب، م، ن: نموده
(20)- ن: حضور ذات. م، ب: حضور و ذات
(21)- مز: نمود
(22)- ب، م:
و ذات
(23)- ن: «عذر» ندارد
(24)- ب، ن: نشسته
(25)- ن: بگذشته
(26)- م: سعد+ حاشیه: دولت وجه
ص: 53
بنابر آن در وقتی كه خسرو خاوری از مرحله سپهر برین نهضت نموده روی زمین را از مهاجرت خود ظلمانی ساخت، و در فضای فلك شموع و مشاعل انجم نمایان گشته مكیف «1» منام از كمال كبریایی «2» حریفان بزم دانایی را بر بستر بی‌شعوری انداخت، حكم جهان مطاع آفتاب شعاع به صدور پیوست كه اهالی اردو «3» منازل خویش را از مشاعل «4» و انفاذ نوایر به سان بروج فلك نورانی ساخته در تهیه اسباب كوچ مشغولی نمایند و همگنان انقیاد «5» حكم واجب الاذعان نموده چراغها و آتشها* را فروزان گذاشته در ركاب دولت انتساب پادشاه كامیاب به صوب مقصد در حركت آمدند و در آن شب ظلمانی بر سلطان حسین بارانی و اتباع بنابر كثرت شعاع روشن نشد «6» كه آن شمع بزم سلطنت [36] از آن مقام كوچ كرده باشد. اما صباح كه انوار «7» مصابیح كواكب از آثار مشعل آفتاب از دیده شهود مفقود گردید، به سلطان حسین رسید «8» كه پادشاه سعادت یار از آن «9» دیار به جانب چخور سعد توجه فرموده است لاجرم ندامت بسیار از اهمال در اخذ آن مرجع اقبال به او راه یافته از عقب آن شاه جمجاه ایلغار كرده به معسكر ظفر اثر رسید. خاقان صاحب قران از كثرت مخالفان اندیشه نكرده پای ثبات محكم نموده خوفی «10» عظیم در دل مخالفان پیدا شده «11» روی به وادی رجعت نهاده در زاویه «12» ملال متمكن گشتند و خسرو ربع مسكون به مرافقت «13» عنایت كریم بی‌چون به منزل مراد رسید. چند روزی به فراغ بال اوقات گذرانید، آنگاه از آن مقام به دقوز آلام «14» رفته آن موضع را محل نزول اجلال گردانید. «یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ و یَحْكُمُ ما یُرِیدُ».

ذكر «15» تشریف یافتن قراچه الیاس از تقبیل عتبه فلك التباس‌

چون منزویان زوا [یا] ی «16» ارادت خاندان مرتضوی و مترصدان طلوع كوكب «17» اقبال منتسبان دودمان صفوی از شروع خلف شاه «18» بطحا در مدارج ارتقاء آگاه گشتند، با هركس توفیق آلهی و روحانیت حضرت رسالت پناهی «19» صلی اللّه علیه و آله صداقت نمود، از وطن و مسكن بیرون آمده دولت صفت «20» روی به درگاه خلایق پناه می‌آورد. از جمله آن معتقدان حق شناس قراچه الیاس بایبردلو بود كه با طایفه‌ای از مردم روملو از مقام خود حركت نموده به قصد فوز به مراتب سنیه، متوجه عتبه علیه آن مالك رقاب گردید و در خلال «21» قطع
______________________________
(1)- ن: بكنف
(2)- م: كبریایی: (حاشیه: لانام دیده)
(3)- م: اردوی كیهان پو
(4)- ن: از مشاعل انوار بسان
(5)- ن: انفاد
(6)- ن: شد
(7)- ن: انوار بزم
(8)- ن: رسد
(9)- ن: از این
(10)- م. ن: خوف عظیم. ب: چون
(11)- ن: شد و
(12)- وادی
(13)- ن: «به» ندارد
(14)- ن: مدفور لازم
(15)- ن: توجه رایات نصرت آیات به جانب گرجستان و حرب كفار
(16)- ب، م: روای. ن: رای
(17)- ن: كواكب
(18)- م: سید
(19)- ن: علی
(20)- ن: وصفت
(21)- ن: خلال این حال
ص: 54
مراحل در منزل شوره گل فرود آمده منتش «1» كه غداری بود سركش [و] قریب به آن موضع «2» قلعه‌ای داشت «3» محكم، بر مقصدش اطلاع یافته از حصار بیرون آمد و با وی ملاقات كرده بساط ضیافت بگسترانید و هر چند نفر از رفیقان او را در مكانی باز داشته «4» معتمدان خود را به مهمانداری ایشان مأمور گردانید «5» و بعد از رعایت اصحاب سفر و ایراد «6» ما حضر مردم خویش را به تاراج اموال و غارت احمال ایشان امر كرده، غبار كارزار برانگیخته شد و غازیان به قدر «7» طاقت و توان در دفع «8» و منع آن ظالمان كوشیده بالاخره بر راحله تجرید نشسته متاع جان از آن «9» مهلكه بیرون بردند و در مقام دوقوز آلام «10» به اردوی كثیر الاحتشام ملحق شده قراچه الیاس پس از سودن جبین عبودیت بر آستان سپهر اساس واقعه مذكوره را معروض داشت. از استماع آن ترك ادب عرق غضب پادشاه عالی حسب در حركت آمده به صوب قلعه معهود نهضت فرمود «11». آن مردود از توجه عساكر ظفر پناه آگاه شده حصار را به یكی از معتمدان خویش سپرده راه فرار پیش گرفته سری به سلامت به منزل «12» امنیت برد و جهان- گشای قوی دل بعد از طی منازل، صبحی كه شاه انجم سپاه شمشیر خون آشام از نیام شام بیرون آورده به عزم رزم روشنان «13» قلعه گردون رایت بیضا بر افراخت «14»، با دلاوران جنگجوی و شجعان تند خوی به ظاهر قلعه رسید و به تاراج اموال اهل ضلال فرمان داد و ایشان در مقام مقابله درآمده غازیان غضنفر صولت و نهنگان دریای جلالت «15» به سر پنجه مردی و مردانگی و بر نیروی «16» بازوی فرزانگی، بر شهرستان ابدان دشمنان استیلا یافته طلسم جسم ایشان را با خاك «17» برابر ساختند و بروج حصن جمعیت [37] آن قوم را به ضرب گرز گران سنگ «18» و تفنگ رعد آهنگ «19» بینداختند. القصه جمعی كثیر از آن طایفه به خاك مذلت افتاده عساكر منصوره با غنایم موفوره عنان توجه به جانب ترجان از راه قاقزمان «20» انعطاف داده از آن مقام به مصلحت ییلاق به موضع ساروه قایه «21» بشتافتند و بارگاه جاه و جلال و شادروان ابهت و استقلال بر اوج سپهر عدیم المثال برافراشتند*. در آن «22» مقام به عرض شاه گردون غلام رسید كه در این نواحی خرسی به مغاره‌ای مقیم گشته هنگام وجدان فرصت، آینده و رونده را از پنجه تعرض رنجه می‌سازد و شاه شیران افكن «23» با دلیران دشمن‌شكن قاصد دفع آن
______________________________
(1)- ن: منتش نام غداری
(2)- ن: بموضع
(3)- م. ن: داشتند
(4)- م، ن: داشتند و
(5)- ن: گردانیدند
(6)- ن: اراده
(7)- ب، م: به قدرت
(8)- ن: دفع آن
(9)- ن: ازین
(10)- ن: دوفوز لازم
(11)- ن: فرمود و
(12)- ب، م، ن: از منزل
(13)- ن: و دستان
(14)- ن: افراخته
(15)- ن: جلادت
(16)- ب، م: به نیروی
(17)- م: بر خاك
(18)- ن: گران و سنگ
(19)- ن: چنگ. ب: رعد جنگ
(20)- ن: قرمان
(21)- م: ساروه قنایه. ن: ساروقانه
(22)- ب: در مقام
(23)- مز، ب، ن: شیران افكن
ص: 55
جانور شده، بالاخره «1» آن دد به قصد سپاه بی‌عدد «2» از مقر خود بیرون آمده پادشاه پرتهور و شجاع بهادر با آنكه در آن اوقات سن شریفش از دوازده سالگی تجاوز ننموده بود، به نفس سلیم به دفع آن وحشی لئیم «3» در آمده دو چوبه خدنگ از شست «4» فیروز جنگ به سویش گشاده خرس مردم‌گیر اسیر «5» پنجه شیر اجل «6» گردید؛ صدای احسنت و نوای «لافتی اشجع من انت» از انس و جن در گنبد سپهر انور پیچید «7»:
چو سكان افلاك اهل «8»زمین‌بر آن شست «9» كردند صد آفرین
از آن دد كه گوید كه بوده نهنگ‌به چنگش «10»زبون همچو شیر و پلنگ و چون مدت دو ماه تخمینا منزل ساروه قایه «11» مضرب «12» عساكر بلا نهایه گردید، به مقتضای رای جهان‌آرای و صواب دید امرای عقده «13» گشای، از آن منزل كوچ كرده مواضع از زنجان از وصول موكب ظفر نشان نشانه روضه رضوان گشت. در آنجا از طوایف مریدان و صوفیه هفت هزار كس از استاجلو و شاملو و ذو القدر و افشار و قاجار و ورساق و صوفیه قراچه داغ «14» به درگاه جهان پناه جمع آمده* به مثابه‌ای اخلاص می‌ورزند كه از صحیح القولی استماع افتاد كه از زبان شاه قلی «15» خلیفه مهردار نقل نمود كه شخصی در میانه ایشان داماد می‌شد «16» و شب زفاف بود. اتفاقا چون كوچ شد آن شخص دست از طعام باز داشته عروس را در خیمه گذاشته متوجه شد و بعد از انقضای چند روز در آن مقام بهجت اندوز، میلان «17» خاطر اشرف به نقل و حركت متعلق گشته با امرای مستشار و سرداران تجربه‌دار درین باب قرعه مشورت «18» در میان آورد «19». هر یك از ایشان را آنچه به خاطر رسید معروض داشت «20». آن مالك رقاب معروضات همه را رد كرده گفت من امشب استخاره كرده از روحانیت ائمه معصومین، صلواة اللّه علیهم اجمعین استمداد نموده به هر طرف كه مرا «21» ارشاد نمایند بدان جانب توجه خواهیم نمود «22»
صباح روز دیگر كه سپهر اخضر به تنویر ما فی الضمیر طریق صواب بر اولی الالباب روشن گرداند، و خسرو عرصه افلاك نور فیض «23» باطن كثیر المیامن را بر اعیان بسیط خاك
______________________________
(1)- م: بالاخره شپاه بی‌عدد
(2)- ن: بی‌اعدا
(3)- ن: لئیم از سر پنجه شیر اجل كشته گردید
(4)- ب م ن: شصت
(5)- ن: از سر
(6)- ن: شیر اجل كشته گردید
(7)- ن: بیت. ب، م: نظم
(8)- م: روی
(9)- ن: شصت
(10)- ب، ن، مز: بخیلش
(11)- مز: ساروقبایه ب، م، ن: ساروه قیایه
(12)- م: مضرب خیام
(13)- مز، م: عقدگشا
(14)- ن: دآق
(15)- م: شاهقلی مهردار
(16)- ن: شده
(17)- ن: میل آن خاطر
(18)- ن: مشورتی
(19)- م، ب: آورد و
(20)- ن: داشتند
(21)- ن: امرا
(22)- ب، م: خواهم نمود. ن: خواهم كرد
(23)- م: نور فیض كثیر المیامن
ص: 56
رساند «1»، پادشاه دین پناه امرای دولت خواه «2» را طلب كرده فرمود كه دوش هنگامی كه حریفان بزم شعور «3» از جام منام بی‌هوش، و جالسان مجالس تكلم بر بستر استراحت خاموش بودند، از ارواح طیبه ایشان به گوش هوش من رسید كه مناسب آنست كه اول به جانب شروان رفته دست اختیار شروانشاه را به تیغ بی‌دریغ كوتاه سازی و اتباع ذوی الاقتدار او را از تخت عزت بر تخته ذلت اندازی. امرا از این وارد غیبی قوی دل شده «4» از استماع این بشارت رغبت در محاربه زیاده ساختند و در ركاب نصرت آیات [38] شاه و الاجناب «5» به صوب شروان رایت توجه بر افراختند. و چون منزل پاسین «6» از انوار ذوات محبان آل طه و یس مانند سپهر برین تزیین یافت، اعلای لوای دین نبوی كه همواره مطمح نظر خیر- اثر آن خسرو «7» عالی گهر بود، باعث آن شد كه خلفا بیك را با فوجی از عساكر گردون- مآثر به طرف گرجستان فرستد تا به شمشیر آبدار آن دیار را از لوث وجود كفار پاك گرداند و اهل جهالت را از اقامت «8» ضلالت«9» متقاعد ساخته بر خاك هلاك نشاند و آن سردار شجاعت- شعار پس از وصول بدان دیار، تیغ جلادت انتظام «10» از نیام اسلام بیرون آورده، بسیاری از گرجیان بی‌ایمان را به عذاب الیم و نارجحیم رسانید و غنایم موفور و اموال نامحصور به دست آورده «11»، سالما غانما متوجه اردوی همایون گردید و حضرت شاه «12» عالم پناه او را به الطاف پادشاهانه و اعطاف خسروانه نوازش فرموده «13» از اموال مأخوذه آنچه حصه «14» دیوان می‌شد بر غازیان قسمت كرده، هم در آن ایام حكم فرمود كه الیاس بیك ایغود اغلی به حوالی قلعه منتش «15» رفته به فتح آن قلعه مبادرت نماید. و امیر الیاس با بسیاری از عسكر گردون- «16» اساس به جانب آن حصار نهضت نموده منتش چون از توجهش آگاه گشت، قلعه را به مردم خود سپرده «17» طریق فرار اختیار نمود و دلیران معركه كین چون ظاهر آن حصن حصین را مانند باطن محصوران از تهیج غبار «18» كارزار تیره و پریشان ساختند، اهالی آن حصار اعلام الامان «19» بر فراز بروج برافراختند و با تیغ و كفن به مسكن التماس آمده «20»، الیاس بیك از اقوال و اوضاع آن قوم تفرس نمود «21» كه اظهار اخلاص و انقیاد ایشان از صمیم «22» قلب و خلوص اعتقادست، لاجرم ارقام جرایم آن جمع را به زلال عفو محو فرمود «23» و قلعه را در تصرف
______________________________
(1)- ن: رسانید
(2)- ن: دولت خود را
(3)- ب: شعور و از ام
(4)- م: گشته
(5)- م، ن: خجسته صفات
(6)- ن: باسین
(7)- ن: خسرو ایران،
(8)- م: اقامت رسوم
(9)- ب: ظلالت
(10)- ن: انتقام
(11)- م: آورده تماما
(12)- ب: شاه و الاجناب
(13)- ب، م، ن: فرمود
(14)- ن: حصول
(15)- ن: منش
(16)- ب: دون اساس
(17)- ن: سپرد و
(18)- م: مز، ب، ن: «غبار» ندارد
(19)- ن: الامان به آن فراز. ب: الانام آن فراز
(20)- ب، م، ن: آمده التماس
(21)- ب ن: نمووه
(22)- ن: سمیم
(23)- ن: فرموده و
ص: 57
خود در آورده بزرگان آن حصار را به درگاه جهان پناه ارسال نمود. پادشاه عدالت شعار رؤسای حصار را به الطاف بسیار اختصاص داده ایشان را به خلعت گرانمایه بلند پایه گردانید و ضبط و ربط قلعه را به دستور سابق به آن طایفه داده «1» رخصت مراجعت ارزانی فرمود و از آن منزل كوچ كرده چون موضع اخستاباد «2»* از نزول خیل و حشم پادشاه عرب و عجم معمور و آبادان گشت، منتش كه از كرمش آگاه گشته بود اقبال مثال روی تضرع و ابتهال به آستان سعادت نشان آورد «3» و پس از سودن رخ نیاز بر خاك عجز و انكسار زبان به اعتذار و استغفار گشوده خسرو كثیر العفو جرایم او را كان لم یكن انگاشت و به انعام تاج زردوزی و اسبان تازی و قبای ملمع و كمرمرصع رایت عشرتش را برافراشت «4» و سنتش ازین عطیه سرخوش گشته به موجب حكم همایون به طرف قلعه خویش شتافت.

گفتار «5» در عبور خسرو پر تهور از آب كر بی‌استعانت سفینه «6» و جسر به الهام غیبی و اشارت لاریبی‌

كشتی دولت صاحب سعادتی كه به اهتزاز شرطه عنایت خالق بحر و بر در لجه بی‌كران جهان سمت جریان یابد، اگر بر بحار «7» و انهار عظیم «8» بی‌وسیله سفینه و ذریعه جسر عبور فرماید عجب نیست و دل «9» پر غل ذی فراستی كه در دریای درایت از رجس جهالت صفت طهارت حاصل نماید اگر به گذر بحری یا به معبر نهری ملهم گردد، غریب نیست. شاهد [39] این دعوی و دلیل بر وقوع این معنی عبور پادشاه با تهورست از آب كر.
شرح این اجمال آنكه چنانچه در موضع ارزنجان قرار یافته بود، بعد از تأدیب گرجیان و فتح قلعه منتش، خسرو سكندروش عازم شروان «10» شده حكم فرمود كه نواب بیرام بیگ قرامانلو كه از اعاظم امرا و مخصوصان و به شرف مصاهرت آن پادشاه عالی شان از همگنان ممتاز بود، با زمره‌ای از مردم استاجلو و ذو القدرلو قبل از وصول موكب گردون مراتب به كنار كر رفته از معبر قوین اولمی «11» عبور نماید و گذر را ملاحظه كرده اگر لشكر ظفر اثر از آن گذر توانند گذشت
______________________________
(1)- ن: داد و
(2)- ن، م: احسناباد. ب: احسناباد
(3)- ن: آورد پس
(4)- ب، م: افراخت و شب
(5)- ن: ذكر توجه رایات نصرت آیات به جانب شیروان و تنبیه معاندان دین و فتوحاتی كه در آن اوان روی داد
(6)- ب، م: سفینه بالهام غیبی و اشارت لاریبی
(7)- ن: بر تجاوز
(8)- ب: عظمیه
(9)- ن: دل بر علی. م: دل بیغل ذی فراستی. ب: دل غل ذی فراستی
(10)- م: شروان شاه
(11)- ب: قوین ایولمی. م، ن:
قوین املی
ص: 58
بعضی از دلاوران را به محافظت آن باز دارد تا شروانیان در وقت «1» عبور سپاه منصور را نتوانند مانع آمد و بیرام بیگ حسب الحكم به كنار آب رفته عبور بر آن دو معبر در نظرش محال نمود.
لاجرم سپاه را دو قسم ساخته هر قسم در گذری حباب صفت خیمه برافراختند و در تهیه كشتی و جسر مشغولی «2» نموده طرح اسباب عبور انداختند «3». در آن اثنا شاه با فراست و غواص بحر كیاست به كنار آب رسیده دید كه نهنگان بحار «4» كارزار مستغرق «5» گرداب [تحیر «6»] اند در حال به جانب بالای آب قدمی رانده آنگاه عنان سمند ابلق «7» را انعطاف داد و مانند زورق «8» به تحریك نسیم خجسته شمیم «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» «9» در آب روان ساخته از آن بحر جسیم و نهر عظیم بگذشت و مجموع سپاه دریا جوش بحر خروش، عنان به دست ملاح «مثل اهل بیتی كمثل سفینة نوح» داده احمال و اثقال در حفظ صحت و سلامت عبور نمودند و در آن طرف آب بار اقامت گشودند.
روزی دیگر كه رایت فروغ آیت آفتاب از ساحل این بحر زخار به‌سان چشمه آب روان گردید و آثار رفتار شاه ثوابت و سیار به مسافران بحار و امصار رسید، شاه كامیاب از كنار آب كوچ كرده به جانب مسكن دشمن توجه فرموده از دو آب دیگر كه به غایت عریض و عمیق بود گذشته به صوب شماخی نهضت نمود و پس از وصول به منزل گلدیگلسن «10»، شخصی از آن انجمن به عرض پادشاه خصم شكن رسانید كه شروانشاه گفت «11» اگر او بدین حدود آید آنچه به پدر وی رسیده بود به وی رسد. القصه شروانشاه چون از توجه سپاه نصرت پناه آگاه گشت، با فوجی از جهله به پای قلعه قبله «12» كه كمند «13» فكرت خردمند سریع الانتقال بر شرفه برج فك مثالش نتواند «14» رسید و باز بلند پرواز فهم ارباب كمال بر فراز قصر رفیعش كجا منزل تواند گزید رفته مستعد جدال و قتالست بناء علی هذا، خسرو مماك گشای به‌سان شیر ژیان عازم قصبه شیریان «15» شده هنگام شام یكی از خدام را كه موسوم بود به علی و به بخشی «16» میرزا اشتهار داشت فرمود كه پیشتر از وصول موكب ظفر مآل به قصبه مذكوره شتافته متوطنان آن مكان را به الطاف بی‌كران مستمال «17» و خوشحال گرداند «18». و مشار الیه همان شب به شیریان رسیده سكان آنجا را از خوف اضرار لشكر ظفر اثر بیرون آورده در فضای رجای عنایت شاهی به جلوه در آورده روز دیگر خسرو فریدون‌فر به جانب مقصد طی منازل فرموده در
______________________________
(1)- ب: تا در وقت
(2)- م. ن: مشغول شده
(3)- ن: انداخته
(4)- ن: بحر
(5)- مز: از مستغرق
(6)- مز، ب، م، ن: متحیراند
(7)- ن: ابلق از آنجا
(8)- مز، ب، م، ن: ذورق
(9)- سوره 11، آیه 41
(10)- كذا
(11)- ب، م: گفت كه اگر. ن:
گفت كه اگر بدین حدود آید كار خود را صعب خواهد دید
(12)- م: قلعه قهله
(13)- م: بكمند
(14)- م: نتوان
(15)- مز، ن: سریان
(16)- مز، ب، م: بخشی میرزا
(17)- م، ن: مستمال ساخته و
(18)- ب، ن: گردانید
ص: 59
اثنای راه جاده‌ای كه منتهی به شماخی میشد پیش آمده رای صوابنمای اختیار آن طریق را انسب و اصوب «1» دانست [40]. لاجرم عنان یكران «2» از شیریان «3» انعطاف داده اعلام نصرت اعلام «4» به صوب آن مقام در حركت آمد «5» و چون سكنه و متوطنان شماخی دانستند كه بی‌تراخی «6» جنود ظفر «7» ورود شاهی متوجه مقر ایشان گشته‌اند، طریق فرار پیش گرفته در رؤس جبال با اموال «8» متحصن شدند و حضرت شاه خلایق «9» پناه بعد از آنكه دو روز در آن موضع اقامت نمود «10»، معروض شد كه شروانشاه بیشه‌ای را كه در میان قلعه گلستان و حصار بیقرد «11» واقعست معسكر ساخته، گرد اردوی خود را به حجر و شاخه‌های شجر مستحكم گردانیده است. بعد از استماع این خبر پادشاه سكندر «12» سیر حرب دشمن دل آزار را در «13» خاطر قرار داده از شماخی بعد از نوروز آن سال تخاقوی ئیل كه پنجشنبه بیست و یكم شهر شعبان سنه 906 «14» بود به عزم رزم بدان صوب در حركت آمد و شروانشاه كه از توجه سپاه رزم‌خواه آگاه شد «15» پای ثباتش از جای رفته از آن منزل به جانب قلعه گلستان نهضت نمود «16».